English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6910 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to offer an excuse U پوزش خواستن عذرخواهی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to excuse oneself U پوزش خواستن
apologizing U پوزش خواستن
apologised U پوزش خواستن
apologizes U پوزش خواستن
apologize U پوزش خواستن
apologized U پوزش خواستن
to offer an apology U پوزش خواستن
apologises U پوزش خواستن
apologising U پوزش خواستن
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
let (someone) off the hook <idiom> U عذرخواهی کردن ازکسی
to cry out for help U فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
apologies U عذرخواهی
apology U عذرخواهی
amende honorable U عذرخواهی اشکار
begs U خواستن گدایی کردن
beg U خواستن گدایی کردن
bone U خواستن درخواست کردن
boned U خواستن درخواست کردن
bones U خواستن درخواست کردن
boning U خواستن درخواست کردن
begged U خواستن گدایی کردن
invocate U خواستن استمداد کردن از
His speech was in the nature of an apology. U ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
invokes U طلب کردن بالتماس خواستن
invoking U طلب کردن بالتماس خواستن
invoked U طلب کردن بالتماس خواستن
adduse U احضار کردن بگواهی خواستن
invoke U طلب کردن بالتماس خواستن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
pardoned U پوزش
pardons U پوزش
pardoning U پوزش
pardon U پوزش
apologies U پوزش
apology U پوزش
to beg your pardon U پوزش می خواهم
apologists U پوزش خواه
apologist U پوزش خواه
apologias U پوزش ادبی
apologise U پوزش طلبیدن
apologia U پوزش ادبی
excusatory U پوزش امیز
excuse me U پوزش می خواهم
amende honorable U پوزش خواهی
apologetic U پوزش امیز
i express my regret for it U پوزش میخواهم که چنین شد
apologetically U از راه پوزش یا دفاع
i beg your pardon U پوزش میخواهم معذرت می خواهم
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
He who excuses accuses himself. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
consult U مشورت کردن مشورت خواستن از
consulted U مشورت کردن مشورت خواستن از
consults U مشورت کردن مشورت خواستن از
ask U خواستن
asks U خواستن
to beg leave U خواستن
solicits U خواستن
intends U خواستن
asking U خواستن
wishes U خواستن
intending U خواستن
asked U خواستن
wills U خواستن
to call for U خواستن
wish [would like] U خواستن
to call up U خواستن
will U خواستن
desiring U خواستن
desires U خواستن
willed U خواستن
desire U خواستن
to call in U خواستن
solicit U خواستن
wished U خواستن
wish U خواستن
aspire U خواستن از ته دل
yearn U خواستن از ته دل
liked U دل خواستن
soliciting U خواستن
like U دل خواستن
solicited U خواستن
desiderate U خواستن
crave U خواستن از ته دل
intend U خواستن
likes U دل خواستن
call to witness U گواهی خواستن از
apologises U معذرت خواستن
to seek or ask lagal a U نظرقضائی خواستن
to seek a position U نظر خواستن
demurring U مهلت خواستن
to a oneself for help U یاری خواستن
demurs U مهلت خواستن
to seek advice نظر خواستن
apologised U معذرت خواستن
to ask for quarter U امان خواستن
apologize U معذرت خواستن
apologizes U معذرت خواستن
call in evidence U گواهی خواستن از
to ask permission U اجازه خواستن
apologizing U معذرت خواستن
to permit oneself U اجازه خواستن
call to account U حساب خواستن از
demur U مهلت خواستن
demurred U مهلت خواستن
alibi U عذر خواستن
alibis U عذر خواستن
apologising U معذرت خواستن
cried U بزازی خواستن
apologized U معذرت خواستن
flagitate U باسماجت خواستن
set one's heart on <idiom> U شدیدا خواستن
chooses U خواستن پسندیدن
importune U مصرانه خواستن
importuned U مصرانه خواستن
flagitate U مصرانه خواستن
to pray in aid of U یاری خواستن از
excusing U معذرت خواستن
importuning U مصرانه خواستن
importunes U مصرانه خواستن
to call in evidence U گواهی خواستن از
appeal to the supreme court U فرجام خواستن
apologise U معذرت خواستن
asking for a respite U مهلت خواستن
excuses U معذرت خواستن
excused U معذرت خواستن
excuse U معذرت خواستن
choose U خواستن پسندیدن
to excuse oneself U معذرت خواستن
choosing U خواستن پسندیدن
willed U با وصیت واگذارکردن خواستن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
pardon U بخشیدن معذرت خواستن
To demand ones right. To get ones due. U حق کسی را خواستن ( گرفتن )
wills U با وصیت واگذارکردن خواستن
want U خواستن لازم داشتن
wanted U خواستن لازم داشتن
To apologize to someone. U از کسی عذر خواستن
requires U خواستن مستلزم بودن
show someone the door <idiom> U خواستن از کسی که برود
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
pardoned U بخشیدن معذرت خواستن
will U با وصیت واگذارکردن خواستن
When there is a wI'll, there is a way. U خواستن توانستن است
consulted U پیشنهاد خواستن از یک خبره
to request the company of: U حضور کسی را خواستن
to call any one in testimony U از کسی گواهی خواستن
consults U پیشنهاد خواستن از یک خبره
requiring U خواستن مستلزم بودن
required U خواستن مستلزم بودن
require U خواستن مستلزم بودن
to crv for mercy U خواستن امان اوردن
to make a gesture of apology U با اشاره معذرت خواستن
to ask somebody's advice U از کسی نظر خواستن
pardoning U بخشیدن معذرت خواستن
pardons U بخشیدن معذرت خواستن
consult U پیشنهاد خواستن از یک خبره
to ring up U کسیرا پشت تلفن خواستن
have one's heart set on something <idiom> U چیزی را خیلی زیاد خواستن
to press for an answer U با صرار یا فشار پاسخ خواستن
wanted [for] U [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
Want is the mother of industry. <proverb> U خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to i. acalamity upon any one U بلایی بدی را برای کسی خواستن
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to ask U پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com